میزانسن ( Mise – En - Scene )
 
گروه تئاتر اندیشه شهرستان شوش
تشریح عملکرد گروه

میزانسن ( Mise – En - Scene )

میزانسن ، اصطلاحی است فرانسوی ، در اصل متعلق به تئاتر و به معنای چیدن صحنه ، صحنه آرایی و به صحنه آوردن یک کنش. در تئاتر ، این اصطلاح به روش مرتب کردن صحنه توسط کارگردان نمایش نامه اطلاق می شد. این عبارت ابتدا در نقد فیلم رایج شد و معانی صریح و ضمنی متعددی یافت. در نهایت ، نظریه پردازان سینما ، این اصطلاح را به کارگردانی فیلم تعمیم دادند ، اما کاربرد آن در سینما حوزه وسیع تری را شامل می شود :

صحنه آرایی و ساخت و ساز عناصر داخل صحنه و مشخص کردن مکان قرار گرفتن هر یک از عناصر صحنه ، نورپردازی ، لباس ، آرایش و گریم بازیگران و رفتار و حرکت آنها و بعد از انجام این کارها ، ترکیب تصویری درون هر نما ، رابطه میان اشیاء و آدم ها در هر نما ، رابطه نور و تاریکی ، رنگ صحنه ، موقعیت دوربین و زاویه دید آن و نیز حرکت ها در هر نما. به این ترتیب ، در واقع کارگردان با کنترل میزانسن ، رویدادی را برای دوربین به روی صحنه می برد.
اهمیت میزانسن 
از بین همه تکنیک های سینما ، میزانسن تکنیکی است که بیشترین آشنایی را با آن داریم. بعد از دیدن یک فیلم ممکن است قطع ها یا حرکات دوربین و ... را به خاطر نیاوریم ولی مطمئنا عناصر میزانسن را به یاد خواهیم داشت. برای مثال نمی توان لباس ها را دربرباد رفته ( 1939- Gone With The Wind ) یا نورپردازی غمناک و سرد را در زانادو و در فیلم همشهری کین ( 1941 - Citizen Cane ) ، ساخته ارسن ولز ، فراموش کرد. خلاصه آنکه اغلب خاطره های ماندگار از فیلم ها در سینما ، مربوط به عناصر میزانسن هستند

«نمایی از زانادو در حالی که مه آن را فراگرفته. گویی هیچ کس در آنجا زندگی نمی کند. در این نما فضای تلخ و سردی حاکم است. » 
نکته بسیار مهم در میزانسن آن است که ، کارگردان می تواند با میزانسن هر فضایی را که می خواهد ترسیم کند. مثلا می تواند عناصر صحنه را به گونه ای بچیند که انگار همه چیز واقعی است و هر چیز همان طوری است که در دنیای واقعی وجود دارد و یا اصطلاحا رئالیستی است ، چون « زندگی واقعی اینگونه است»
ما در عین حال این تکنیک نیروی آن را دارد که از مفاهیم عادی واقعیت فراتر رود. می توان با یک میزانسن حساب شده یک فضای کاملا انتزاعی ساخت در حالی که هیچ نمود عینی در جهان واقع نداشته باشد ، اما چنان تاثیرگذار که تماشاگر باور کند ، چنین فضایی می تواند وجود داشته باشد اگر حتی شده در خیال یا کابوس ، برای مثال در فیلم مطب دکتر کالیگاری ( 1918 - The Cabinet Of Dr. Caligari ) ، از نمونه ای ترین فیلم های اکسپرسیونیستی، ساخته روبرت وینه ( Robert Wiene ) ، نماهایی را می بینیم که در آن ، خانه ها بسیار بلند و کاملا هندسی وار ( عمدتا مثلثی ) هستند ، پشت بام ها کنگره دار و دودکش ها اریبند ، بازیگران گریم های بسیار سنگین دارند ، حرکاتشان مصنوعی و غلو شده است ، نورپردازی سنگین و تضاد بین سیاهی و روشنی زیاد است و ... مطمئنا این خصوصیاتی که از فضای فیلم بر شمرده شد با تصور ما از واقعیت متعارف منطبق نیست. در واقع فیلم ساز قصد داشته برای نشان دادن یک فضای جنون آمیز که توسط یک دیوانه به وجود آمده همه چیز را انتزاعی کند و برای این کار قراردادهای نقاشی و تئاتر اکسپرسیونیستی را به خدمت گرفته و وظیفه القای تخیلات یک دیوانه را به عهده آنها گذاشته
میزانسن ، قدمتی طولانی و تقریبا برابر با تاریخ سینما دارد ، چنانچه با نگاه به فیلم های ژرژ ملیس ( George Melies )فرانسوی می بینیم. میزانسن او را قادر می ساخت که دنیایی سراسر خیالی در فیلم هایش بسازد.
ملیس کاریکاتوریست و شعبده باز ، مجذوب فیلم های کوتاه برادران لومیر ( Lumiere ) شد و بعد از ساختن دوربینی شبیه دوربین لومیرها ، شروع به فیلم گرفتن از صحنه های عادی خیابان ها و لحظات زندگی روزانه مردم کرد. داستانی وجود دارد که روزی ، او در حال فیلم برداری از یک خیابان بود که درست در لحظه عبور یک اتوبوس ، فیلم در دوربین گیر کرد ، سعی کرد دوربین را درست کند ، ولی دیگر اتوبوس از خیابان رفته بود و حال یک نعش کش در حال عبور بود. وقتی ملیس فیلم را بر روی پرده انداخت به نظر می رسید که یک اتوبوس ناگهان مبدل به یک نعش کش شده و همین حادثه او را بر قدرت جادویی میزانسن آگاه کرده است. به این ترتیب او تصمیم گرفت که رویداد را برای دوربین طراحی و اجرا کند. او با استفاده از تجاربش در تئاتر ، یکی از نخستین استودیوهای سینمایی را ساخت. او نماها را پیشاپیش روی کاغذ می آورد ، صحنه ها و لباس ها را طراحی می کرد ، نیز به بازیگرانش نشان می داد که چگونه در هنگام فیلم برداری رفتار کنند و به گونه ای عمل می کرد که صحنه فیلم هایش را تا کوچک ترین جزئیات تحت کنترل داشته باشد

و نخستین کسی بود که فیلم های تخیلی ساخت ، فیلم هایی مانند ،سفر به ماه ( 1902 - A Trip To The Moon ) و بیست هزار فرسنگ زیر دریا ( 1907 - Twenty Thousand Leagues Under The Sea )که هر دوی این فیلم ها را بر اساس آثار ژول ورن ( Jules Verne ساخت ( سفر به ماه اولین فیلم علمی - تخیلی تاریخ سینما است)

امروزه میزانسن یکی از مهم ترین وظایف کارگردان است که به نوعی نشان دهنده سبک و فرم کاری او نیز هست ، همچنین یکی از مهم ترین مسائلی است که می تواند به مقبولیت ، محبوبیت و ماندگاری فیلم کمک کند

میزانسن چهار عنصر اصلی دارد ( آنچه در زیر آمده ) ولی به ندرت اتفاق می افتد که یک عنصر به طور جداگانه حضور داشته باشد. هر عنصر معمولا با عناصر دیگر برای ایجاد یک سیستم ویژه در هر فیلم ترکیب می شود. اصول فرمال کلی یعنی وحدت ، پراکندگی ، مشابهت ، تفاوت و بسط ، راهنمای ما هستند برای اینکه ببینیم چطور عناصر ویژه میزانسن با هم کار می کنند؟ میزانسن به چه روش هایی توجه ما را جلب می کند ؟ چه چیزی نگاه ما را به یک قسمت از تصویر در یک لحظه خاص می کشاند ؟ و ... . 
عناصر اصلی میزانسن 
می توان چهار حوزه کلی را که میزانسن از بابت آنها امکاناتی برای انتخاب و کنترل در اختیار کارگردان می گذارد نام برد

 صحنه
صحنه مکانی است ، به همراه عناصری که در آن وجود دارد ، و در هر نما جلوی دید بیننده قرار می گیرد. برای مثال اتاقی که مذاکره ای مهم در آن ، در حال انجام است یا خیابانی که دو نفر در حال عبور از آن هستند و ... .
صحنه صرفا محملی برای کنش نیست ، بلکه می تواند به صورتی فعال ، خود دارای کنش های روایتی شود و بیننده را به خوبی در فضای فیلم درگیر کند. برای مثال هنگامی که ماجرایی در یک سلول زندان رخ می دهد ، میله ها و فضای تنگ و تاریک سلول با دیوارهای بدون پنجره همه نشان از محدودیت ، اسارت و تنهایی دارد و هر صحنه دیگری که در مکانی با این ویژگی ها رخ دهد ، حتی اگر زندان نباشد همان حس را انتقال خواهد داد. همچنین در بسیاری از فیلم ها می بینیم که فیلم ساز از نمایی بدون بازیگر استفاده کرده و تنها ، این صحنه است که حضور خود را نشان می دهد ، این نماها نه تنها خالی و بدون معنا به نظر نمی رسند بلکه بار معنایی بسیاری را نیز به دوش می کشند برای مثال نمایی که از یک خیابان دراز و بدون هیچ رهگذر یا جنبشی نشان داده می شود ، به گونه ای حس تلخی که می تواند بر گرفته از تنهایی ، ویرانی و یا گذشت زمان و به پایان رسیدن یک دوران باشد را منتقل می کند و ... .
عناصر بسیاری می توانند در صحنه تاثیر گذار باشند برای مثال : مکان صحنه ( یک اتاق ، خیابان ، داخل هواپیما و ... ) ، شخصیت های موجود در صحنه ، اشیایی که در صحنه وجود دارند ( تابلو و عکس ، چاقو ، مبلمان و ... ) ، رنگ هایی که در صحنه مورد نظر استفاده شده و ... . هریک از این عناصر به تنهایی ، با توجه به مکانی که در آن قرار گرفته اند ( در مورد بازیگران و اشیا ) ، رنگی که دارند ( رنگ ها توجه بیننده را جلب می کنند ، برای مثال در یک صحنه ای که رنگ غالب خاکستری است رنگ قرمز یک شیء ، جلب توجه می کند ) و ... ، معانی خاصی را می توانند القا کنند. برای مثال وقتی صحنه ای از اتاق کار یک مرد را می بینیم که بر روی دیوار یا بر روی میزش عکس همسر یا فرزندانش قرار دارد در نظر اول حس ما این است که او مردی خانواده دوست است و یا حداقل تظاهر می کند که اینگونه است.
کارگردان علاوه بر آنکه باید به عناصر موجود در یک صحنه توجه کامل داشته باشد باید به مکان قرار گیری آنها و ارتباط بین اجزای صحنه با یکدیگر و ارتباط آنها با مضمون و ماجرای فیلم و به طور کلی ، ترکیب صحنه هم توجه داشته باشد. این همان چیزی است که با نام کمپوزسیون مصطلح است و یکی از وظایف مهم کارگردان و برگرفته از دانش و ذوق هنری اوست
نوع صحنه 
فیلم ساز می تواند به طرق مختلف به صحنه مورد نظرش دست یابد. او یا یک صحنه کاملا واقعی و بدون هیچ گونه تغییر و دست کاری را انتخاب می کند ، یا تغییراتی در آن ایجاد کرده و صحنه مورد نظرش را ایجاد می کند و یا با استفاده از دکور ، صحنه ای را به طور کامل برای منظور خود می سازد

دکور سازی و خلق صحنه در استودیو ، نخستین بار توسط ژرژ ملیس ( George Melies ) صورت گرفتملیسبعد از چند فیلمی که در فضای طبیعی گرفت ، به ساختن فیلم های تخیلی در استودیوی خود روی آورد. به عبارت دیگر او نخستین کسی بود که بر امکان باز بودن دست کارگردان برای کنترل بر صحنه ، در استودیو آگاهی یافت.

جنبش های خاصی در سینما بر اساس دو روش انتخاب صحنه یعنی استفاده از مکان های واقعی از پیش موجود یا استفاده از استودیو و دکورهای ساختگی ، شکل گرفته. دو مثال مهم در این مورد عبارت است از :
فیلم های اکسپرسیونیستی آلمان ( Expressionism ) : 
در این نوع فیلم ها که حاصل دوران نابسامان و جنون آمیزآلمان در خلال جنگ جهانی اول و پس از آن ، قدرت گیری دیوانه وار نازی ها در آلمان است ، کل صحنه توسط دکور ساخته می شد که بیشتر آنها نقاشی بودند ( نقاشی هایی به سبکاکسپرسیونیسم – در واقع اکسپرسیونیسم که پیشتر حوزه های تئاتر و نقاشی را در نوردیده بود به سینما نیز راه یافت). در این گونه فیلم ها ، خانه ها بسیار بلند بودند و شکل هندسی خاصی داشتند. فضای حاکم بر این فیلم ها که علاوه بر صحنه ، به گریم های نامتعارف هنرپیشه ها و بازی خاص آنها و نیز نورپردازی های عجیب در این فیلم ها وابسته بود ، شکل جنون آمیز و هراسناکی داشت ، به همین خاطر بسیاری فیلم های اکسپرسیونیستی را در حوزه ژانر وحشت بررسی می کنند.

«نمایی از فیلم مطب دکتر کالیگاری ( The Cabinet Of Dr. Caligari ) ، از مهم ترین فیلم های اکسپرسیونیستی ، ساخته روبرت وینه )Robert Wiene. »  )
 
فیلم های نئورئالیستی ایتالیا ( Neorealism ) :
این جنبش در اواخر جنگ جهانی دوم و بعد از آن ، در ایتالیا رواج یافت و علت اصلی آن صدماتی بود که ایتالیا از جنگ و از حکومت فاشیستی متحمل شده بود و فقر و بدبختی سراسر ایتالیا را در بر گرفته بود. در این فیلم ها هدف اصلی نشان دادن زندگی واقعی مردم و همه رنج های نهفته در آن بود و فیلم سازان بیشتر قصد داشتند به بازسازی زندگی واقعی بپردازند. به همین خاطر از مکان های واقعی که همه جا جلوی روی مردم بود و حتی از بازیگران آماتور که از بین مردم انتخاب می کردند استفاده می کردند تا هر چه بیشتر به فیلم خود حال و هوای واقعی ببخشند.
« نمایی از فیلم دزد دوچرخه ( The Bicycle Thief ) ، از مهم ترین فیلم های نئورئالیستی ، ساخته ویتوریو دسیکا ( Vittorio De Sica ).»
برخی ژانرهای سینمایی نیز به یکی از این دو انتخاب وابستگی خاصی دارند ، برای مثال فیلم های علمی- تخیلی و ترسناک عموما دارای دکورهای داخلی و فیلم های تاریخی دارای دکورهای هم داخلی و هم خارجی ( حتی در حد یک شهر ) هستند.
طراحی و ساخت دکور جزء تخصصی ترین حرفه ها در سینما هستند. دکورها که عموما در ابعاد کوچکتر و با مصالح سبک ساخته می شوند باید به طور کامل فضای مورد نظر را به تماشاگر منتقل کنند. کارگردان موظف است به این گروه اطلاعات لازم را بدهد و از آنها بخواهد تا حد ممکن آنچه را که در ذهن دارد ، با ابزار و مصالحی که در اختیار دارند بپرورانند. همچنین او باید در هنگام فیلم برداری ، یا در هنگام چاپ و یا در هنگام تدوین از متخصصینش بخواهد با روش های مختلف عیوب این گونه صحنه ها را بپوشانند.
• لباس و چهره پردازی
طراحی لباس و چهره پردازی ( گریم ) ، کارکردهای ویژه ای در فیلم دارند و امکانات آنها بسیار وسیع است.
لباس

ر اساس دوره زمانی و دوره تاریخی ، منطقه جغرافیایی ، نوع ملیت ، نوع مذهب ، مرتبه اجتماعی و همچنین بر اساس موقعیتی که یک شخص در آن است ( برای مثال در یک مراسم بزم و شادی است یا در یک مراسم ترحیم ) ، لباسی که می پوشد متفاوت است. ماجرای هر فیلم نیز بر اساس ویژگی هایی که بر شمرده شد ممکن است در موقعیت های زمانی و مکانی مختلف روی دهد. طراحی لباس مناسب کمک می کند تا موقعیت کاراکترها به خوبی برای تماشاگر تشریح شود ، همچنین تماشاگر دیدی کلی نسبت به زمان و مکانی که ماجرا در آن رخ می دهد پیدا کند
«نمایی از فیلم آمادئوس ( 1984- Amadeus )ساخته میلوش فورمن ( Milos Forman ) : این فیلم داستان زندگی آمادئوس موتزارت ، آهنگ ساز معروف را به تصویر کشیده که در قرن هجدهم میلادی در اتریش می زیست. لباس ها و موها به خوبی متناسب با آن زمان طراحی شده اند. »
همچنین لباس به نمود تصویری بیشتر ژانر فیلم کمک می کند. فیلم هایی که در ژانرهای مختلف برای مثال ترسناک ، علمی - تخیلی ، جنگی ، فانتزی و ... ساخته می شوند ، لباس های ویژه و مخصوص خود را می طلبند. برای مثال در فیلم های فانتزی لباس های عجیب ، با رنگ های تند و متنوع می بینیم ، در حالی که در فیلم های جنگی ، لباس های نظامی خاص هر کشور و ملتی را که معمولا ، ساده و تیره هستند
لباس کمک می کند که کاراکترها به چشم بیایند و حتی می تواند یک کاراکتر را ماندگار کند. همه زورو را با لباس سیاهی که از زیر و شنل سیاهی که از رو می پوشد و از همه مهم تر با نقاب گربه ای مانندی که بر صورت می زند می شناسند. هر گاه کسی ، این لباس ها را به تن کند ، اولین چیزی که به ذهنتان می رسد آن است که او می خواهد ادای زورو را در بیاورد ، درواقع لباس زورو برای او یک هویت ماندگار خلق کرده. از این جمله شخصیت ها همچنین می توان به بتمن و رابین ، سوپرمن ، زن گربه ای و ... اشاره کرد.
به این ترتیب فیلم ساز موظف است ، تا به طراحی لباس ، توجه ویژه ای داشته باشد. او و طراحانش باید اطلاعات کافی درباره زمان و مکان وقوع ماجرای داستان داشته باشند و لباس شخصیت ها را حتی تا ظریف ترین و کوچکترین جزئیات آن ، به دقت طراحی کرده و در نهایت متناسب با قد و قامت بازیگران بدوزند. این مسئله به ویژه در مورد فیلم های تاریخی بسیار حائز اهمیت است.
طراحی لباس در فیلم هایی که حال و هوایی کاملا تخیلی دارند و در هیچ دوره زمانی و مکانی ، نمونه ای ندارند ، نیز بسیار مهم است ، زیرا آنها برای القای جهانی که برای تماشاگر تصویر می کنند ، باید همه امکانات بصری را به خدمت بگیرند. برای مثال لباسی که در فیلم های فضایی تن موجودات فضایی می بینیم و یا در فیلم های تخیلی عجیبی چون ، ارباب حلقه ها ( Lord Of The Rings ) به تن بازیگران می بینیم باید به دقت طراحی شوند و به خوبی با حال و هوای فیلم سازگار باشند.

 

چهره پردازی 
چهره پردازی نیز مانند لباس به همه ویژگی هایی که در بالا ، درباره دوره زمانی و مکانی ، منطقه جغرافیایی و ... گفته شد، بستگی دارد و علاوه بر آنها باید سن کاراکتر را نیز اظافه کرد.
برای مثال در جوانی ، موها سیاه و پوست صورت ، صاف و شاداب است ولی در پیری ، موها سفید می شود و پوست صورت به ویژه در پیشانی و دور چشم ها ، چین و چروک پیدا می کند. کسانی که در منطقه بیابانی و گرم زندگی می کنند ، چهره ای آفتاب سوخته و تیره دارند ، حال انکه کسانی که در مناطق سردسیر زندگی می کنند سفید هستند و رنگ صورتشان کمی به قرمزی می زند و یا در هر دوره زمانی مدل موی خاصی رایج است و نوع خاصی از آرایش صورت مرسوم است
چهره پردازی در آغاز به این دلیل ضرورن پیدا کرد که چهره بازیگران روی فیلم های ابتدایی ، خوب ثبت نمی شد و برای رفع این مشکل از مواد آرایشی ویژه ای استفاده می کردند تا جلوه بصری چهره آنها را بیشتر کنند. بعدها به خوبی آشکار شد که چهره پردازی نقشی بسیار فراتر از این دارد و از قابلیت ها و امکانات بسیاری برخوردار است. برای مثال ، به مدد چهره پردازی بود که ژانر وحشت ، جایگاه ویژه ای در تاریخ سینما پیدا کرد و شخصیت هایی چون فرانکشتاین یادراکولا ، ترسناک و ماندگار شدند و ... . 

در مورد کاراکترهای کاملا خیالی ، چهره ای که برای آنها طراحی می شود بسیار مهم است ، باید خوب بودن یا شر بودنشان به گونه ای در چهره عجیبشان نمود پیدا کند و از طرفی به قدری واقعی جلوه کنند که تماشاگر وجود آنها را بپذیرد ، زیرا این شخصیت ها اگر چه وجود ندارند ، باید در این فیلم خاص موجودیت پیدا کنند ، باید مانند ما انسان ها جسمی داشته باشند که از گوشت و خون تشکیل شده ( یا گوشت خونی شبیه انسان ها و یا گوشت و خونی متفاوت و مخصوص به خودشان ) ، در هر حال تماشاگر باید زنده بودن و موجودیت این موجود را بپذیرد.
«ارباب حلقه ها : دو برج ( 2002- The Lord of the Rings: The Two Towers ) ، ساخته پیتر جکسون :گالوم انسانی که در اثر حرص و طمع به موجودی عجیب و دو شخصیتی بدل شده. تغییر چهره او به خوبی و زیبایی صورت گرفته و نقش او را جذاب و مطمئنا ماندگار کرده.» 
تغییر سنی یا تغییر جسمی کاراکترها در طول فیلم نیز به عهده چهره پردازی است. در واقع چهره پرداز باید به تمام جزئیات صورت بازیگر توجه کند و پیش بینی کند که صورت این بازیگر ، در صورت چاق شدن یا پیر شدن و ... چه تغییراتی خواهد کرد
علاوه بر آنچه که درباره هویت بخشیدن به کاراکترها از طریق چهره پردازی گفته شد ، چهره پرداز باید با سینما آشنا باشد و گریم هنرپیشه ها را با نور ، رنگ و ویژگی های فیلم خام به خوبی تطبیق دهد ، زیرا بدون این تطابق آنچه بر پرده ظاهر خواهد شد مطمئنا چیزی نیست که او می خواسته
به این ترتیب به خوبی مشخص است که هیچ بازیگری بدون برخورداری از یک گریم یا آرایش مناسب نمی تواند جلوی دوربین ظاهر شود و این وظیفه زیر نظر کارگردان و توسط چهره پرداز ها و آرایش گرها انجام می شود.

کارگردان موظف است هر گونه حرکت ، رفتار و یا حتی جنبشی کوچک را در صحنه تحت اختیار داشته باشد.
باید توجه داشت حرکت تنها منسوب به انسان نیست ، بلکه وجه شمول وسیعی دارد مانند حرکت یک حیوان ، یک روبات ( برای مثال در فیلم های جنگ ستارگان ) ، یک شیء ( برای مثال طریقه شکسته شدن و پخش شدن تکه های یک ظرف شیشه ای و یا حرکت یک کلاه و حتی موی بازیگر در باد ) ، عوامل طبیعی ( مانند باد و باران و جهت و شدت آنها ) و ... . 

یک میزانسن کارآمد می تواند به همه این حرکت ها توانایی ابراز وجود بدهد و برای تماشاگر ، بی صدا فریاد بزند که من را بپذیر و باور کن ، برای مثال :
1 ـ‌ بازیگری که خود سالم است ، اما باید نقش یک معلول را بازی کند ، باید بتواند به خوبی نشان دهد که این معلولیت خاص چه تاثیری بر حرکات و زندگی شخص معلول دارد.
2 ـ نمی توان حرکت یک روبات را مانند یک انسان نشان داد ، باید وجه ماشینی بودن و مصنوعی بودن آن حفظ شود.
3 ـ وقتی قرار است در یک صحنه از ماکت یک حیوان، برای مثال از ماکت یک میمون استفاده شود تا در ظاهر ، تماشاگر گمان کند واقعا یک میمون را می بیند ، باید حتی جزئی ترین حرکت این ماکت مانند یک میمون باشد تا تماشاگر به باورپذیری کامل برسد.
4 ـ وقتی در یک صحنه بار احساسی زیادی نهفته است ، هر حرکت نقش بسیار مهمی دارد ، به همین خاطر باید تا حد ممکن از حرکات اضافی جلوگیری کرد تا تماشاگر بتواند بر وجه دراماتیک صحنه متمرکز شود.
و...
همچنین میزانسن می تواند به این حرکت ها توانایی ابراز احساس یا اندیشه بدهد و تاثیری ناخود آگاه بر ذهن تماشاگر بگذارد ، برای مثال :
چند تصویر را به خاطر دارید ، که شکست قهرمان ، خستگی او و نا امیدیش و یا یکی از شخصیت های فیلم ، با ریزش باران همراه بوده تا این شکست ، خستگی و درماندگی را شدت ببخشد ؟ مسلما بسیار. همین ریزش باران در یک صحنه راکد و ساکن چه کارکرد های دراماتیکی که نمی تواند داشته باشد
بنابراین ، حتی کوچکترین حرکتی می تواند در ذهن تماشاگر تاثیرگذار باشد و فیلم ساز توانا به خوبی از این کارکردها آگاه است. برخی حرکت ها مانند آنچه در باره باران گفته شد ، مواردی تجربه شده و برای تماشاگر آشنا هستند ، یک فیلم ساز خلاق به دنبال موارد و کارکردهای نو و تازه می رود
حالات و حرکات بازیگران 
با وجود همه آنچه گفته شد ، این بازی بازیگران است که اولین و مهم ترین نمود حرکتی را در صحنه دارد. در هر صحنه ای که بازیگر حضور دارد ، بخش اعظمی از بار صحنه به دوش اوست. بازیگر حرکت می کند ، حرف می زند ، با حرکت اعضای صورتش حالات مختلف حسی و روانی از قبیل شادی ، خشم و ... را منتقل می کند
بازی بازیگران بسیار مهم است و همه آنچه پشت دوربین و جلوی دوربین انجام شده و می شود برای این است که سرانجام آنها بتوانند نقش خود را ایفا کنند. اگر آنها نتوانند از پس وظیفه شان بربیایند و شخصیت قابل قبولی از نقششان ارائه دهند ، صدمه جبران ناپذیری به فیلم وارد کرده اند. پس یکی از مهم ترین وظایف کارگردان آن است که به بازیگر کمک کند تا نقشش را به خوبی درک کند و آن را به بهترین وجه بازی کند. کوچک ترین حالات و حرکات آنها در صحنه نباید از چشم کارگردان دور بماند. آشنایی به اصول بازیگری به کارگردان کمک می کند تا بهتر بتواند بازیگر را هدایت کند ( معمولا کارگردان هایی که خود بازیگر نیز هستند ، بهتر قادرند از بازیگران بازی بگیرند) ، به همین خاطر در سینمای حرفه ای معمولا از فردی متخصص به نام بازیگردان برای کنترل بازی بازیگران استفاده می شود. او مستقیما زیر نظر کارگردان کار می کند و اندیشه های او را به بازیگران منتقل می کند

بازی بازیگران متناسب با فیلمی که در آن بازی می کنند متفاوت است ، برای مثال در یک فیلم فانتزی نمی توان از هنرپیشه انتظار داشت یک بازی کاملا رئالیستی داشته باشد ، زیرا فیلم های فانتزی این نوع بازی را نمی پذیرند ، بلکه در این فیلم ها ، حرکت ها کمی کند تر و نمایشی تر هستند و حرکت اعضای صورت نیز چندان معمولی نیستند و ... پس بازیگر برای اینکه بتواند ماهیت فیلم فاننتزی را در بازی اش حفظ کند باید حالات ، حرکات و رفتارش متناسب با اینگونه فیلم ها باشد و ... . 
شکل مقابل نمایی از فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی ( 2005 - Charlie and the Chocolate Factory ) ، ساخته تیم برتون است. در این فیلم که یک فیلم فانتزی است ، جانی دپ ( Johnny Depp ) در نقش ویلی وونکا ، بازی خاصی متناسب با فیلم فانتزی ارائه کرده است
کارگردان ها نیز متناسب با نوع فیلمی که می سازند از بازیگران خاصی برای بازی در فیلمشان دعوت می کنند ، برای مثال در فیلم های حادثه ای و پر زد و خرد که نیاز به بازیگران فرز و سرعتی است ، معمولا کارگردان از یک هنرپیشه چاق و کند در نقش اصلی استفاده نمی کند و ...
بازی بازگران به مسائلی از قبیل : 
ژانر 
فیلم ، زمان و مکانی که ماجرا در آن رخ می دهد ، نوع شخصیت بازیگر در فیلم ( درون گرا یا برون گرا ، خوب یا بد و ... ) ، وضعیت جسمانی خود بازیگر ( پیر یا جوان ، کوتاه یا بلند ، چاق یا لاغر و ... ) ، وضعیت جسمانی نقشی که باید بازی کند ( سالم یا معلول ، سالم یا بیمار ، سالم یا روانی و ... ) و ... بستگی دارد ، که هر چه بازیگر آن را بهتر ایفا کند ، نه تنها در موفقیت نهایی فیلم موثر است بلکه معمولا ، اقتدار و توانایی فیلم ساز را نیز نشان می دهد.
نورپردازی ( Lighting )

بخش عمده ای از تاثیر گذاری تصویر ، ناشی از کار نورپردازی آن است. نورپردازی توسط مدیر فیلم برداری انجام می شود ، اما کاملا با نظر کارگردان.
در سینما ، نورپردازی چیزی فراتر از نورتاباندن به اشیا ، فقط برای نمایاندن آنها است. بخش های روشن تر و تیره تر درون قاب به ساخته شدن ترکیب بندی هر نما کمک می کنند و به این ترتیب نگاه ما را به اشیا و کنش های خاص معطوف می دارند. یک لکه که نور بیشتری دریافت کرده ، می تواند چشم بیننده را به یک نکته مهم جلب کند ، در مقابل ، سایه جزئیات را پنهان می کند یا تعلیق ایجاد می کند درباره اینکه چه چیزی ممکن است در آنجا ، در پشت سایه باشد
نورپردازی کمک می کند تا بافت ها جلوه گر شوند : خطوط یک صورت ، ظرافت تار عنکبوت ، بافت زبر چوب ، درخشندگی یک قطعه جواهر و ... . 

همچنین نورپردازی به ترکیب بندی کلی نما شکل می دهد. مثلا در شکل سمت چپ که نمایی از فیلم جنگل آسفالت( 1950- The Asphalt Jungle ) ساخته جان هیوستون( John Huston ) است ، نوری که از یک لامپ آویزان می تابد ، اعضای باند ( انها قصد دزدی از یک جواهر فروشی را دارند ) را به صورت یک تن واحد نشان می دهد و در عین حال با تاکید بر قهرمان ، از طریق اختصاص دادن روشن ترین و تمام رخ ترین حالت به او ، نقش او را برجسته تر کرده است
نورپردازی می تواند حس ما از شکل و بافت اشیای نمایش داده شده را تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال اگر به توپی از پهلو نور بتابد یک نیم دایره خواهیم دید و اگر از جلو به آن نور بخورد ، گرد به نظر خواهد رسید
سایه (Shadow )
یکی از مسائل بسیار مهم در نورپردازی سایه است ، زیرا سایه ها به شدت می توانند به حس فضا کمک کنند. دو نوع مهم سایه وجود دارد که هر دو در ترکیب بندی سینمایی نقش مهمی دارند :
سایه پیوسته ( Attached Shadow ): هنگامی که بخشی از یک شیء ، جلوی تابش نور ، بر بخش دیگر آن را بگیرد سایه ایجاد شده ، سایه پیوسته است. برای مثال وقتی در اتاق تاریکی رو به روی شمعی می ایستید ، بخش هایی از صورت و بدنتان در تاریکی قرار می گیرد. این پدیده سایه پیوسته است.
سایه افکنده( Cast Shadow ): در همان مثال شمع ، بدن شما جلوی تابش نور را می گیرد و سایه ای روی دیوار پشتی ایجاد می شود ، این سایه ، سایه افکنده است
چهار ویژگی مهم نور ، در نورپردازی یک صحنه
کیفیت 
کیفیت نورپردازی به شدن نسبی نور بستگی دارد. به این ترتیب دو حد نورپردازی داریم :
نورپردازی سختهمان طور که از نامش نیز پیداست ، نورپردازی را سخت گویند که در آن از نورهای

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 20 دی 1392برچسب:, :: 20:34 ::  نويسنده : روابط عمومي گروه